دیدگاه‏هایی درباره مصارف فی‏ء- تفسیر سوره حشر

پدیدآورعبدالله جوادی آملی

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 5581 بازدید
دیدگاه‏هایی درباره مصارف فی‏ء- تفسیر سوره حشر

آیه الله جوادی آملی

«للفقراء المهاجرین الذین اخرجوامن دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله ورضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون‏والذین تبووا الدار والایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی‏صدورهم حاجه مما اوتوا و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه و من یوق شح‏نفسه فاولئک هم المفلحون‏والذین جاوا من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان‏و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک روف رحیم.»
این اموال برای فقیران مهاجرانی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون‏رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می‏طلبند و خدا و رسولش را یاری‏می‏کنند; و آنها راستگویانند! و برای کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت‏کنند دوست می‏دارند، و در دل خود نیازی به آن‏چه به مهاجران داده شده احساس‏نمی‏کنند و آن‏ها را بر خود مقدم می‏دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند;کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‏اند رستگارانند! (هم چنین)
کسانی که بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می‏گویند:
«پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، ودر دل‏هایمان حسد و کینه‏ای نسبت‏به مومنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان ورحیمی!».
اگر «ما افاء الله علی رسوله من اهل القری‏» خمس است این تقسیم صحیح است که‏«فلله و للرسول و لذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل‏» چون آیه خمس‏در سوره انفال همین سهام شش گانه را مشخص کرد ولی سیاقش سیاق آیه فی‏ء وانفال است و با سیاق سازگار نیست.
و اگر این سیاق را حفظ کردیم موضوع مربوط به انفال است انفال فقط مال خدا وپیامبر است و دیگر مال یتامی و مساکین و ابن السبیل نیست. چرا قرآن مصارف شش‏گانه خمس را اینجا بازگو کرده است؟
این اشکال، فقها را به زحمت انداخته و هر کدام راه حلی را ارائه کرده‏اند.
مطلبی را که سیدنا الاستاد، علامه طباطبائی رضوان الله علیه - فرمودند و باآن از مفسران دیگر در تفسیر «للفقراء الهاجرین‏» جدا شدند این بود که سایرمفسران نوعا «للفقراء المهاجرین‏» را بدل برای ذی القربی یا یتامی و مساکین‏و ابن السبیل می‏گرفتند ولی ایشان بدل برای ذی القربی و یتامی و مساکین و ابن‏السبیل نگرفتند بلکه بیان مصرف «لله‏» گرفتند که لله را به معنای «فی سبیل‏الله‏» معنا کردند، یعنی «ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله...»
یعنی فی سبیل الله، چون باید در سبیل خدا مصرف بشود برای بیان سبیل خدافرمود: «للفقراء المهاجرین‏» که این للفقراء بیان آن فی سبیل الله است نه‏بدل برای یتامی. این خلاصه فرمایش ایشان بود. اثبات فرمایش ایشان از نظر فقهی‏کار آسانی نیست، زیرا «لله‏» که در باب انفال و در باب خمس ذکر شد غیر از«فی سبیل الله‏» است که درباب زکات ذکر می‏شود. در باب زکات، فی سبیل الله‏یکی از مصارف هشت گانه است و این جهت‏یکی از هشت‏سهم را می‏برد. یعنی جهت فی‏سبیل الله صاحب سهم است، زکات را به هشت‏سهم تقسیم می‏کنند یکی از سهام هشت‏گانه را «فی سبیل الله‏» می‏برد.
اما کلمه «لله‏» که در انفال ذکر شد در کریمه «یسئلونک عن الانفال قل‏الانفال لله والرسول‏» و هم چنین کلمه «الله‏» که در خمس ذکر شد که:
«واعلموا انما غنمتم من شی‏ء فان لله خمسه‏» این «لله‏» غیر از «فی سبیل‏الله‏» است، چون در انفال و در خمس هر چه مال خداست‏به رسول می‏رسد پیامبر دوسهم می‏برد. این غیر از فی سبیل الله باب زکات است که پیغمبر صلی الله علیه‏و آله و سلم از این فی سبیل الله هیچ سهم نمی‏برد فقط متولی تقسیم است، مثل‏این که مالی وقف باشد و متولی عهده‏دار حفظ و توزیع آن است، سهم بر نیست. این‏لله که در انفال و خمس ذکر شده سهم بر است، غیر از فی سبیل الله است. در فی‏سبیل الله یعنی جهت‏سهم می‏برد و رسول خدا متولی حفظ و تقسیم این سهم است‏باید دریافت، حفظ و توزیع کند. پس فرق فقهی فراوانی است‏بین این که ما«للفقراء» را بدل برای «یتامی و مساکین‏» بگیریم یا بیان برای‏مصرف لله بگیریم. علت ذکر کلمه «الله‏» در مصارف فی‏ء امامیه معتقد است:
کلمه «الله‏» که در انفال و خمس ذکر شده برای تبرک نیست‏بلکه یک سهمی است‏برای خدا، اما برادران اهل سنت می‏گویند این کلمه فقط تبرکا ذکر شده است.
گرچه همه آسمان و زمین ملک و ملک خداست و نام خدا همه جا مبارک است، اما ذکرآن فرق فقهی فراوانی دارد: اگر کلمه «الله‏» تبرک باشد مال را باید پنج قسم‏کرد: دو قسم را به پیامبر و ذی‏القربی داد و سه قسم آن را به یتامی و مساکین‏و ابن سبیل. یعنی این 20 درصد را باید به پنج قسم تقسیم کرد، هشت قسم راباید به رسول داد و دوازده قسم دیگر را که سه پنجم ،است‏به یتامی ومساکین و ابن سبیل. این نظر افرادی است که قائل به تخمیس هستند یعنی این خمس‏را باید تخمیس کند نه تسدیس (شش سهم) که ما معتقدیم.
ما که می‏گوییم این لام که برای بیان اختصاص است و تنها تبرک نیست می‏گوییم این‏خمس (20%) را به شش قسم تقسیم می‏کنند: سه ششم ، آن مال رسول است وسه ششم ،دیگر مال یتامی و مساکین و ابن سبیل. قهرا این 20 درصد را به دو قسم تقسیم‏می‏کنند: ده قسمش به رسول می‏رسد و ده قسم دیگر به یتامی و مساکین و ابن سبیل.
این فرق فراوان فقهی که آیا لله تبرک است‏یا واقعا برای بیان سهم است. اگرخدای سبحان در باب خمس یا انفال منظورش این بود که یکی از این سهام باید فی‏سبیل الله صرف شود آیه انفال و آیه خمس را هم نظیر آیه زکات ذکر می‏کرد، درحالی که این چنین نیست.
در آیه زکات این چنین فرموده است:
«انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها و المولفه قلوبهم و فی‏الرقاب والغارمین و فی سبیل الله وابن السبیل فریضه من الله والله علیم‏حکیم‏»
در این جا هیچ سهمی برای پیامبر نیست، پیامبر و امام صلوات الله‏علیهما متولی هستند; یعنی همان طوری که متولی موقوفه هیچ سهمی نمی‏برد وفقط عهده‏دار حفظ و توزیع مال موقوفه است درباره زکات امام و پیامبر صلوات‏الله علیهما متولی در اخذ و توزیع هستند و هیچ سهمی نمی‏برند.
ولی در آیه انفال و در آیه خمس مستقیما این ها را صاحب سهم معرفی کرد; دراولین آیه سوره انفال فرمود:
«یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول‏»،
در روایات ما هم نیامده است که: «ما کان لله یصرف فی سبیل الله‏»، بلکه‏آمده که: «ما لله فهو للرسول‏». اگر ما لله یصرف فی سبیل الله بود، بیان‏سیدنا الاستاد تام است اما «ما لله فهو للرسول‏» است نه این که «یصرف فی‏سبیل الله‏» رسول هر کجا که بخواهد آن را مصرف می‏کند.
پس آیه انفال این است که «قل الانفال لله والرسول‏» چه این که آیه خمس هم‏که آیه چهل و یکم همین سوره انفال است این چنین است: «واعلموا انما غنمتم‏من شی‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی‏» یعنی این خمس و این 20 درصد شش‏قسم می‏شود سه قسمش مال خدا و پیامبر و ذی‏القربای او است و سه قسم بقیه مال‏یتامی و مساکین و ابن‏سبیل است که رسول صلی الله علیه و آله و سلم و ذات‏اقدس اله چه در انفال و چه در خمس سهمی دارند.
بنابراین اثبات فرمایش سیدنا الاستاد، علامه طباطبائی، کار آسانی نیست و چون‏این آیه از نظر مصرف شش قسم ذکر کرد اگر آیه کریمه سوره حشر را که می‏فرماید:
«ما افاء الله علی رسوله من اهل القری‏» این آیه بیان آیه قبل نباشد و وحدت‏سیاق نداشته باشد; یعنی آیه قبل مربوط به انفال باشد و آیه بعد مربوط به جنگ‏و غنیمت‏باشد یا باید تقیید کرد که یک پنجم ، مال این‏ها است‏یا اگر همه رافرمودند در اینها صرف کنید این تفضل است.

صداقت مهاجران و انصار

در این آیه شریفه، خداوند متعال شهادت به صداقت‏مهاجرین داد و فرمود:
«للفقراء المهاجرین‏» که در راه خدا جهاد کردند و تبیعد شدند «اولئک‏هم‏الصادقون‏».
برخی استشهاد کرده‏اند به این که چون اینها صادق‏اند و همین‏ها عده‏ای را در صدراسلام به خلافت رساندند پس آن‏ها «خلیفه‏الله‏» هستند! در حالی که آیه در مقام‏بیان این مطلب نیست، چون فی المثل اگر یک موسسه آموزشی بگوید کسانی که ازعهده امتحان برآمدند این‏ها راست گفتند; یعنی در درس خواندن راست گفته‏اند،واقعا درس خوان هستند. این تناسب حکم و موضوع می‏فهماند که این‏ها اگر گفتندما محصلیم در این ادعا راست گفته‏اند نه این که اگر یک گزارشی هم دادند واقعاراست‏باشد. مهاجران هم گفتند ما مومنیم، در ایمانشان راست گفته‏اند، امامعنایش این نیست که هر کس هر حرفی زد تا آخر تمام حرف‏هایش راست‏باشد.
درباره انصار، خداوند شهادت ضمنی به فلاح و رستگاری آنان داد، چون فرمود:
«والذین تبووا الدار والایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی‏صدورهم حاجه مما اوتوا و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه و من یوق شح‏نفسه فاولئک هم المفلحون‏»
کسی که اهل تقوا و وقایه باشد; یعنی بین خود وبین بخل یک سپری قرار بدهد که خطر بخل به او سرایت نکند، این شخص اهل فلاح‏است. درباره انصار فرمود این‏ها این خصوصیت را دارند که: «و یوثرون علی‏انفسهم ولو کان بهم خصاصه‏» بعد کبرای کلی را بیان کرد که هر کس این چنین‏باشد اهل فلاح است. پس شهادت ضمنی به فلاح انصار داد، هم چنان که شهادت صریح‏به صداقت مهاجرین داد. انسان چگونه بین خود و خودش دیوار می‏کشد، آن درددیگری است، چون «و من یوق شح نفسه‏» یعنی باید اهل وقایه باشد سپر را هم که‏«مجنه‏» و «وقایه‏» می‏گویند به همین مناسبت است که وسیله تقوا و حفظ است وچون این شح و بخل جدا نیست و در درون جان آدم است چطور انسان باید مو شکاف‏باشد که بین خود و خواسته‏هایش یک سیم خارداری بکشد آن یک راه دیگری دارد.
ممکن است انسان سپری به دست‏بگیرد و از دشمن بیرونی برهد اما این سپر را اگربه درون ببرد و طوری جاسازی کند که بین خود و آن دشمن درونی بگذارد این خیلی‏جا باید باز کند و با زحمت این سپر را جاسازی نماید، چون «واحضرت الانفس‏الشح‏» این شح در درون دل جا کرده و همان‏جا به تیراندازی مشغول است، چقدر درجهاد اکبر سخت است که انسان بین خود و دشمن درونی که درون جانش جاسازی شده وتیراندازی می‏کند سپر بگذارد. به هر حال، این آیه شهادت ضمنی به فلاح انصاریان‏می‏دهد، و این کریمه «ولو کان بهم خصاصه‏» مصداق دارد به وسیله همین فداکاری‏انصار، گرچه اگر هیچ کدام از آن روایاتی که بخشی از آن ها قبلا بحث‏شد وبخشی را هم بعدا بحث می‏کنیم وارد نشده بود که مثلا یک مرد گرسنه‏ای آمد خدمت‏رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عرض کرد من گرسنه‏ام مرا سیرکنید، حضرت فرمود: کیست که امشب این شخص را میهمان خود قرار دهد...
اگر هیچ کدام از این جریانات نبود و در تاریخ نیامده بود باز این آیه مصداق‏داشت، زیرا انصار در صدر اسلام در جریان فی‏ء بنی‏نضیر و امثال آن، فداکاری وایثار کردند.

راه رسیدن به فلاح

ما در مقدمه نماز و موارد دیگر می‏گوییم «حی علی الفلاح‏»
فلاح را هم قرآن مشخص کرده که اگر کسی از بخل درون برهد به فلاح می‏رسد. بین‏بخل و شح هم این فرق را گذاشته‏اند که «بخل‏» در مقام فعل است و «شح‏» درمقام وصف، آن کس که کار سخاوت مندانه نکند این بخیل است ولی آن کس که نخواهدیک این چنین کاری بکند او شحیح است. شح صفت نفس است، بخل صفت فعل. اگر این‏فرق رست‏باشد شح بدتر از بخل است. به هر حال از این که در آیه دیگر فرمود:
«واحضرت الانفس الشح‏» نشان می‏دهد که شح یک امر نفسانی است، این که بخل هم‏نفسانی است‏یا فقط عمل جوارح است‏یک مطلبی است جدا، چون «من یوق شح نفسه‏»
عده‏ای برای نجات از شح شبی را تا صبح به سر می‏بردند و دعا می‏کردند که خدایاما را از شح نفس برهان. در جوامع روایی ما از امام صادق سلام الله علیه‏نقل کرده‏اند که مردی دید حضرت صادق سلام الله علیه در طواف کعبه فقط همین‏جمله را می‏گوید: «اللهم قنی شح نفسی‏» این که ما می‏گوییم «و قنا عذاب‏النار» قبلا باید بگوییم:
«قنی من شح نفسی، قنی من الشرور والمعاصی‏»، وگرنه نجات از آتش را بدون‏نجات از مقدمات خواستن که روا نیست، ما ماموریم که بگوییم «و قنا من عذاب‏النار»، این دعای ماست که خدایا ما را از عذاب آتش حفظ کن. قبل از این که‏آن دعا را بخوانیم باید این دعاها را خوانده باشیم که: «خدایا ما را ازمعاصی که به عذابت منتهی می‏کند محفوظ کن‏» وگرنه صرف درخواست نجات از عذاب‏بدون خواست نجات از سیئات می‏شود آرزو و هرگز کسی به آرزو نمی‏رسد: «لیست‏بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به‏» اگر دین، دین عمل است‏نه دین آرزو، اگر کسی از خدا نخواهد که از سیئات نجات پیدا کند، فقط بخواهداز آتش نجات پیدا کند می‏شود آرزو، و این را هم قرآن به عنوان اصل کلی بیان‏کرد، و فرمود: ما هیچ امتی را به صرف آرزو به مقصد نرسانده‏ایم و این تنهادرباره شما نیست. همان طوری که از امام سجاد سلام الله علیه رسیده است که‏در دعای شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان است که حضرت سجاد سلام الله علیه‏شبی را تا صبح با این دعا گذراند که: «اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغروروالانابه الی دار الخلود والاستعداد للموت قبل حلول الفوت‏» آن ها گاهی هم شبی‏را با این دعا به سر می‏بردند که: «اللهم قنی شح نفسی‏» خدایا مرا از این‏بخل برهان اگر کسی از بخل رهایی یافت‏به فلاح و مقصد می‏رسد.
رهایی از بخل در درجه اول به این است که انسان از مال حرام بپرهیزد، بعد کم‏کم از مال دوستی نجات پیدا کند «و تحبون المال حبا جما»، بعد به مقام‏ایثار برسد. این ها را می‏گویند سیر و سلوک. این که همه ما می‏خواهیم اهل‏معرفت و سیر و سلوک باشیم، گاهی دنبال بهانه می‏گردیم که راه سیر و سلوک‏چیست؟ این‏ها راه سیر و سلوک است، خداوند متعال راه را مشخص کرده است، یک بارمی‏فرماید: «کلا و تحبون المال حبا جما» «جم‏» یعنی انبوه، یعنی فراوان،این را باید کم کرد. مال را فقط باید در حد ابزار تلقی کرد نه بیش از آن،وقتی انسان از این حب جم نجات پیدا کرد حرام و حلال برای او فرق می‏کند.
وقتی حرام و حلال برای او فرق کرد از شح نفس نجات پیدا می‏کند. از این مجموعه‏بالاتر: «و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه‏» این چنین نیست که انسان‏ذکری بگوید و وردی بخواند همه ذکر و ورد همین است، راه خیلی روشن است امارفتن سخت است. این‏هامی‏شود منازل سالکین.

گروه سوم (والذین جاوا من بعدهم)

غیر از مهاجر و انصار، گروه سومی هستند که بعدا به آن‏ها ملحق شدند:
«والذین جاوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان‏ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک روف رحیم‏»
فرق این سه گروه مشخص شد:
مهاجرین ترک خانه و زندگی کردند و از همه چیز خود گذشتند، انصار بخل‏زدایی کردند و تابعین کینه زدایی. منتها اگرچه این جمله سوم که عطف بر آن‏قبلی‏هاست‏به لسان اخبار بیان شد اما به داعی انشا الغا شد و فرمود: کسانی که‏بعدا می‏آیند این چنین می‏گویند، یعنی شما که بعدا آمدید این چنین بگویید. نه‏این که دارد خبر می‏دهد بلکه این‏ها جمله خبریه‏ای است که به داعیه انشا بیان‏شده است، و وصف مردان الهی را که ذکر می‏کنند می‏گوید این چنین باشید «قدافلح المومنون‏»، یعنی این چنین باشید. این‏ها همه جمله خبریه است که به‏داعیه انشا الغا شده است، چون جنبه تربیتی دارد. فرمود: «والذین جاوا من‏بعدهم، یقولون‏» می‏گویند، یعنی بگویید: «ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین‏سبقونا بالایمان‏»، برای خود و برای گذشتگانی که راه را برای این‏ها بازکرده‏اند طلب مغفرت می‏کنند و برای ارتباط خود نسبت‏به همه مومنین چه گذشته‏و چه حال کینه زدایی بکنند «ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» چه گذشته‏و چه آینده، چه مومنین گذشته و چه مومنین حال، که این وصف بهشتیان است.
عده‏ای از مفسران اهل سنت‏خواسته‏اند به این آیه استدلال کنند که این سه بخش،تقسیم مستوعب است; یعنی مهاجرین را، انصار را، والذین جاوا بعدهم را. این‏«والذین جاوا بعدهم‏» هم شامل مهاجرین بعدی می‏شود، هم شامل انصار بعدی و هم‏شامل ما که به آنان ایمان آوردیم، نه در ردیف مهاجرین هستیم نه در ردیف‏انصار، ولی دین خدا را یاری می‏کنیم اما انصار در مقابل مهاجر نیستیم، چون‏فرمود «والذین جاوا من بعدهم‏»، پس این سه آیه تقسیمش مستوعب است. هیچ کسی‏نیست که مسلمان باشد و مشمول این سه دسته نباشد. چون این، تقسیم مستوعب است‏و ما که بعدا آمده‏ایم نه جزو مهاجرین اولین هستیم و نه جزو انصار اولی هستیم‏بلکه جزو «والذین جاوا من بعدهم‏» خواهیم بود. تکلیف ما را هم این آیه مشخص‏کرد، یکی از تکالیف ما این است که بگوییم: «ربنا اغفرلنا»،دوم:
«ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان‏». پس ما مکلفیم نسبت‏به مومنین گذشته،مخصوصا مهاجران و انصار اولی، طلب مغفرت نماییم، نه این که آن‏ها را سب کنیم.
پس می‏خواهند بگویند سب هیچ کدام از مهاجران و انصاری که در صدر اسلام بودندروا نیست. اگر ما در قرآن همین سه آیه را می‏داشتیم می‏گفتیم این تقسیم مستوعب‏است، ولی قرآن کریم راجع به کسانی که درصدر اسلام بودند و هم چنین کسانی که‏بعدا به آن ها ملحق شد تقریبا پنج گروه را می‏شمارد. این چنین نیست که همه‏کسانی که جزء مهاجرین یا انصار اول بودند خوب بودند، اگر عده‏ای منافقانه دربین مهاجران یا انصار به سر می‏بردند ما باید از آن‏ها تبری جوییم.
آیاتی که در سوره مبارکه توبه است، و از آیه صد شروع می‏شود، در خور تامل‏است، این آیات تقریبا پنج گروه را مشخص کرده است:
1 «والسابقون الاولون من المهاجرین‏»،
2 «والانصار»،.
3 «والذین اتبعوهم باحسان‏»
واوی که قبلا در همین سوره توبه مطرح بود، واو «والذین یکنزون الذهب‏والفضه‏» همان حادثه‏ای که برای واو والذین پیش آمد این جا هم برای واو«والذین اتبعوهم‏» پیش آمده است و همان گونه که محافظان قرآن نگذاشتند آن‏واو ست‏بخورد این واو را هم نگذاشتند دست‏بخورد. این که می‏گویند فلان مطلب‏نه یک واو کم است نه یک واو زیاد ظاهرا ناظر به همین قصه‏های تاریخی است. ازاین سه گروه هم خدا راضی است و هم آن‏ها از خدا راضی‏اند: «رضی الله عنهم ورضوا عنه واعد لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوزالعظیم‏».
4 منافقین «و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه‏مردوا علی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب‏عظیم‏»،
آن هایی که «مردوا علی النفاق‏» و متمرد شدند بالاخره جزو همین‏گروهی بودند که در مدینه به سر می‏بردند. «مرد» یعنی تمرد کرد، شیطان ماردبرای آن است که او متمرد است. مرید و مارد یعنی متمرد و سرکش. این متمردین‏در بین مهاجران و انصار و تابعین بودند، اما آن شرط را نداشته‏اند که «رضی‏الله عنهم و رضوا عنه‏» باشد یا «اتبعوهم باحسان‏» باشد. منافقان در بین آن‏ها بودند، یا از اول ناسالم بودند یا بعدا متمرد و منافق شدند. پس این:
«مردوا علی النفاق‏» مخصص کریمه «و یحبون من هاجر الیهم‏» می‏شود. گرچه درآیه سوره حشر، که محل بحث است، از مردم مدینه به نیکی یاد می‏کند و می‏فرمایداینها «یحبون من هاجر الیهم‏» اما آن آیه سوره توبه مخصص این آیه می‏شود.
این چنین نیست که همه مردان مدنی «یحبون من هاجر الیهم‏» باشند بلکه فرمود:
«و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین‏»
چرا این‏ها عذابشان دو برابر است؟ برای این که کارشکنی‏شان دو چندان بود، درشدیدترین وضعی که اسلام نیاز به کمک داشت کارشکنی کردند. پس در میان مسلمانان‏گروه مهاجران، انصار، تابعین و منافقین بودند.
5 پنجمین گروه این ها هستند که در آیه صد و دو آمده است: «و آخرون‏اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله‏غفور رحیم‏»
عده‏ای صد در صد خوب‏اند و دسته‏ای صد در صد بدند، گروهی هم هستندکه «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» مخلوط کرده‏اند بعضی از کارهای ناصالح رابا بعضی از کارهای خوب. پس این چنین نیست که ما بگوییم هرچه در گذشته تاریخ‏بود انسان‏های وارسته بودند، آن‏ها را که «رضی الله عنهم و رضوا عنه‏» هستندسالم‏اند، ما برای آن‏ها طلب مغفرت می‏کنیم و همین دعا و همین جمله را چه درقنوت و چه در غیر قنوت می‏خوانیم که «ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونابالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک روف رحیم‏» اما این تمسک‏به عام در شبهه مصداقیه خود عام است. شما شک دارید که فلان شخص جزء این گروه‏هست‏یا جزء آن گروه نیست، با این که آیه 100 102 سوره توبه آن‏ها را پنج‏قسم کرده است. پس این چنین نیست که هر کس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را زیارت کرده و جزو اصحاب بوده وارسته باشد. از آن طرف هم در روایات‏فراوان آمده است که «ارتد الناس بعد النبی‏» که البته این ارتداد، ارتدادولایی است‏یعنی «ارتدوا عن الولایه‏» نه ارتداد مصطلح فقهی باشد که حکم فقهی‏هم به همراه داشته باشد. «والذین جاوا من بعدهم‏» همه اینها عطف است‏بر آن‏مهاجرین یعنی للفقراء المهاجرین، فقرایی که از مهاجرین، انصار و کسانی که‏بعدا می‏آیند. درباره این کلمه «والذین جاوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلناولاخواننا الذین سبقونا بالایمان‏» احتمالی را «طبری‏» مطرح کرده و آن این‏است که این «سبقونا» در مقابل «والذین تبووا الدار والایمان من قبلهم‏»
باشد. فرمود به این که انصار زمینه و زمین ایمان را از هجرت مهاجرین فراهم‏کردند، پس قبل از این که مهاجرین بیایند، انصار در مدینه زمینه ایمان و زمین‏زندگی مومنان را فراهم کردند لذا فرمود: «والذین تبووا الدار والایمان من‏قبلهم‏» یعنی قبل از مهاجرین. آن گاه این «والذین جاوا» یعنی مهاجرینی که‏بعدا آمدند و گفتند خدایا آن‏هایی که قبل از ما این زمینه را فراهم کردند،آن‏ها را بیامرز. این احتمال طبری تام نیست و دلیل تامی بر این حصر نیست،البته آن ها را هم شامل می‏شود.
ادامه دارد

مقالات مشابه

المختصر المفید فی تفسیر الکتاب المجید

نام نشریهرسالة التقریب

نام نویسندهمحمدعلی تسخیری

المختصر المفید فی تفسیر الکتاب المجید

نام نشریهرسالة التقریب

نام نویسندهمحمدعلی تسخیری

تفسير قرآن كريم

نام نویسندهسیدروح‌الله خمینی

تفسير سوره حشرخمس و في‏ء در روايات

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

صاحبان في‏ء (تفسير سوره حشر)

نام نشریهپاسدار اسلام

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی